ایلیاایلیا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 22 روز سن داره

ایلیا نفس

سومین دندون ایلیا

                       نفس جونم سلام.الان که دارم این پست جدید رو واست میزارم با چشم گریون خوابیدی.امروز سومین دندونت در اومده بود نازنینم.اما آخرش این وروجک بازیت کار دستت داد و هنگامی که داشتی بازم مثل همیشه  توی بغل بابایی توی اتاق به سر و کله ی کامپیوتر بابایی میزدی و بالای میز ورجه وورجه کردی که با دهن خوردی رو میز و از دندون جدیدت خون اومد و کلی گریه کردی .اشکهات تمام صورتت رو خیس کرده بود و من و بابا رضا داشتیم از غصه دق میکردیم که تو اینجوری داری اشک میریزی. بالاخره توی بغل خودم خوابت برد و خوابیدی .الهی مامان فدات بشه خد...
31 فروردين 1391

تولد 11 ماهگی

سلام مامانی عزیزم ,قشنگم,شیرینم الهی فدات بشم تو ١١ ماهه شدی.خیلی خیلی مبارککککککککککککککککککککککککککککککه .دیشب به رسم هر ماهت بابایی واست کیک گرفت.دیشب شام خونه ی مامان زهرا بودیم خاله الی برگشته بود و همه رفتیم خونه ی مامانی.بازم یه عالمه شیطونی و بازی.موقع بریدن کیکت ایندفعه یه شاهکار جدید ازت دیدیم.این بار به جای دستات با پاهای کوچولوت افتادی به جون کیکت و هر کاریت میکردم که خرابکاری نکنی ولی بازم کار خودت رو انجام میدادی.وای که چقدر خنده دار شده بودی تمام کیک رو به سر و صورت خودت و فرشهای مامانی مالوندی.ایشالله تولد صد سالگیت.راستی ماه دیگه یه ساله میشی.من و بابایی هم از یه ماه قبل داریم برنامه ریزی میکنیم واسه ی جشنت.یه خب...
28 فروردين 1391

قلبم ایلیا

  بهترين آهنگ زندگي من تپش قلب توست و قشنگ ترين روزم روز شکفتنت.نگاهت را قاب مي گيرم. در پس آن لبخند. که به من. شور و نشاط زندگي مي بخشد. زمين یک گل رو به دست سرنوشت داد و سر نوشت اون گل رو تو قلب من کاشت تا باغچه خالي قلبم جايگاه يک گل باشد گل ياسمنم قشنگ ترين صداي زندگي تپش قلب توست با شکوه ترين روز دنيا تولد توست پس براي من بمان و بدان که عاشقانه دوستت دارم   ...
23 فروردين 1391

یه روز پر از شادی

                                         سلام پسر جون جونی من و بابا زله (اسم مستعار بابایی) .دیروز یه عالمه بهمون خوش گذشت.اولش بابایی دیروز ٥شنبه رو مرخصی گرفته بود.نهار رو توی خونه خوردیم و بعد از ظهر با امیر علی و بابا و مامانش رفتیم یه جای تفریحی زیبا که این فصل واقعا هواش خوبه واسه ی تفریح و خوردن یه ماهی کباب خوشمزه.ما خیلی اونجا رفتیم واسه ی ماهی خوردن و خریدن .  پارسال هم شما توی شکم من بودید وبا خونه ی عموت رفتیم.ولی امسال متفاو...
18 فروردين 1391

رایا خانم خوش اومدی

                             سلام مامانی.امروز رو با بابایی برای اولین بار در سا ل ٩١ رفتیم واسه ی خرید کردن.بیشترش برای تو بود با پولهایی که عیدی گرفتی یه عالمه لباسای خوشگل و خوش تیپ پسرونه و یه جفت کفش اسپرت و یه چند تا اسباب بازی خوشگل گرفتیم.وقتی کفشای جدیدت رو پوشیدی تا زانو خم شدی که چراغهاشو ببینی. عزیز دلم مبارکت باشه ایشالله لباس فارغ التحصیلی و دومادیت رو واست بخریم.خوب حالا اصل ماجرای بیرون رفتنمون اینجاست.سر راه که داشتیم بر میگشتیم من و بابا رضا تصمیم گرفتیم بریم خونه ی عمو...
16 فروردين 1391

خداحافظ عید 91

  سلام موش موشکم.امروز عید تموم شد.یه سال دیگه از عمر ما تموم شده و خوشگل مامان یه سال به عمر طول و دراز تو اضافه میشه.روزای خوبی رو با هم در این ١٣ روز گذروندیم و خییلی هم بهمون خوش گذشته از لحظه ی تحویل سال تا ماجرای دندون در آوردن تو در آخرین روزای تعطیلات .امیدوارم و آرزو میکنم که عزیز دلم هر سالی رو که شروع میکنی با شادی و خنده باشه .وجود تو و شیطونیا و خنده هایت باعث دو چندان شدن شادیهامون میشه.فرشته ی کوچکم من با وجود داشتن تو خیلی حسهای جدیدی پیدا کردم و دیگه هیچ کسی و هیچ چیزی نمیتونه باعث جلوی شاد بودن من بشه.من تا وقتی که تو و بابا رضا رو که خیلی دوسش دارم رو دارم دیگه غمی ندارم.ایلیا جان خدا رو شکر میکنم ک...
14 فروردين 1391

اولین مرواریدای سفید پسری

  آخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی آخرش پس از ١٠ ماه انتظار پسری صاحب دو دندون مرواریدی سفید شد.مبارررررررررررررررررررررکه. قند عسل مامانی دو روزه از بیقراریهایت کم شده بود و تقریبا غذا هم میخوردی که متوجه شدیم دو نقطه ی سفید موقع خندیدنت میدرخشه. آره نفسم بالاخره بعد از این همه درد و اسهالی که طولانی شد و خیلی ضعیفت کرد از بی دندونی در اومدی .من و بابایی خیلی خوشحالیم و با شنیدن تق تق قاشق به دندونات کلی ذوق میکنیم.خنده هات هم خیلی ناز شده و آواهای جدیدی رو میگی.امروز هم واست جشن گرفتیم و آش دندونی پختیم و بین فامیل و همسایه ها قسمت کردیم. و همه بهمون تبریک گفتن...
12 فروردين 1391

شروعی تازه

سلام عسل مامان.خدا رو شکر میکنم که آغاز سال جدید رو با شادی و خوشی که بیشتر به بخاطر حضور تو فرشته ی کوچکم بود رو آغاز کردیم.تنها چیزی که واسمون مهم هستش داشتن تنی سالم کنار خونواده هست.نازم هر سال که از عمر ما آدما میگذره روز به روز دنیا در حال تغییر کردن است و ما هم سعی میکنیم خودمون رو با اون تطبیق بدیم.ولی این تطبیق دادن بیشتر به صورت ماشینی شده و کسی از تغییر کردن به سمت خوبی حرفی نمیزنه .من و بابایی سال جدید رو  با کلی تغییر آغاز کردیم و یه خونه تکونی حسابی به دلمون دادیم.آرزو میکنم تو نیز مانند ما بزرگترها با وارد شدن به سال تازه  که روح و فکر و رفتارمون رو که اگر در اشتباه باشه را به سمت راه درستش تغییر میدیم تو...
11 فروردين 1391

اولین عید ایلیا جان

            سلام عزیز دلم عید کوچولوی خوشگلم مبارک.همه ی عمرم صد سال به این سالها رو به چشم ببینی.نفسم اینقدر خوشحالم که اولین سالی هست که تو در کنار ما سر سفره ی هفت سین میشینی و میخوام یه عالمه بوست کنم.از لحظه ی تحویل سال برات بگم که چند دقیقه مونده بود به سال تحویل شما بیدار شدید و زود با کمک مادر جون تونستم آماده ات کنم.خیلی آروم و با حالت تعجب اومدی کنار سفره هفت سین نشستی و با تحویل شدن سال با خوشحالی ما تو هم شروع کردی به دست زدن تمام عمرم.امسال به افتخار تو سفره ی هفت سین رو خونه  خدودمون انداختیم و بابا عباس و مادر جون با خاله الهه و عمو تیمور و دایی ...
1 فروردين 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ایلیا نفس می باشد